دانلود آهنگ بهنام صفوی اخراجی ها 3
Download Music By behnam safavi| ekhraji ha
دانلود آهنگ بهنام صفوی دوستداشتنی با دو کیفیت و لینک مستقیم کئو موزیک
متن آهنگ بهنام صفوی
♫ ♫ ♫♫ ♫ ♫
بر کویرم بارشی بی صبر داشت
پیش از اینها آسمان گلپوش بود
پیش از اینها یار در آغوش بود
اینک اما عدهای آتش شدند
بعد کوچ کوه ها آرش شدند
از بلند از حلق آویزها
قلبهای مانده در دهلیزها
بذرهایی ناشناس و گول و گند
از میان خاک و خون قد میکشند
بعضی از آنها که خون نوشیدهاند
ارث جنگ عشق را پوشیدهاند
عدهای حسن القضاء را دیده اند
عدهای را بنزها بلعیده اند
بزدلانی کز هراس ابتر شدند
از بسیجیها بسیجی تر شدند
ای بی جان ها دلم را بشنوید
اندکی از حاصلم را بشنوید
توچه میدانی تگرگ و برگ را
غرق خون خویش، رقص مرگ را
تو چه میدانی که رمل و ماسه چیست
بین ابروها رد قناسه چیست
تو چه میدانی سقوط پاوه را
عاصمی را باکری را کاوه را
هیچ می دانی مریوان چیست هان
هیچ میدانی که چمرانکیست هان
هیچ میدانی بسیجی سر جداست
هیچ میدانی دو عیجی در کجاست
این صدای بوستانی پرپر است
این زبان سرخ نسلی بی سر است
تو چه می دانی، چه می دانی، چه…
چون از این دریا نبردی شبنمی
با همانهایم که در دین غش زدند
ریشه اسلام را آتش زدند
با همانهاکز هوس آویختند
زهر در جام خمینی ریختند
پای خندقها احد را ساختند
خون فروشی کرده خود را ساختند
زندههای کمتر از مردارها
با شما هستم، غنیمت خوارها
بذر هفتاد و دو آفت در شما
بردگان سکه لعنت بر شما
باز دنیا کاسه خمر شماست
باز هم شیطان اولی الامر شماست
شوکران کردند در کام علی
باز آیا استخوانی در گلوست
باز آیا خار در چشمان اوست
ای شکوه رفته امشب بازگرد
♫ ♫ ♫♫ ♫ ♫
دانلود آهنگ بهنام صفوی اخراجی ها 3
♫ ♫ ♫♫ ♫ ♫
این سکوت مرده را درهم نورد
از نسیم شادی یاران بگو
از شکست حصر آبادان بگو
از شکستن از گسستن از یقین
از شکوه فتح در فتح المبین
از شلمچه، فاو از بستان بگو
از شکوه رفته از مهران بگو
از همانهایی که سر بر در زدند
روی فرش خون خود پرپر زدند
شب شکاران سحر اندوخته
از پرستوهای در خود سوخته
زان همه گلها که می بردی بگو
از بقایی از بروجردی بگو
پهلوانانی که سهرابی شدند
از پلنگانی که مهتابی شدند
ای جماعت جنگ یک آیینه است
هفته تاریخ را آدینه است
لحظه ای از این همیشه بگذرید
اندرین آیینه خود را بنگرید
عشق بود و داغ بود و سوز بود
آه گویی این همه دیروز بود
اینک اما در نگاهی راز نیست
درگلویی عقده آواز نیست
تیردان پرتیر و تیرانداز نیست
نسل های جاودان فانی شدند
شعرها هم آنچه می دانی شدند
روزگاران عجیبی آمدند
نسل های نانجیبی آمدند
ابتدا احساس هامان ترد بود
ابتدا اندوهامان خرد بود
رفته رفته خنده ها زاری شدند
زخم هامان کم کمک کاری شدند
خواب دیدم دیو بیعار کبود
در مسیل آرزوها خفته بود
خواب دیدم برفها باقی شدند
لحظههای مرده ام ساقی شدند
ای شهیدان دردها برگشته اند
روزهامان را به شب آغشتهاند
فصل هامان گونهای دیگر شدند
چشمهامان مست و جادوگر شدند
روحهامان سخت و تن آلودهاند
آسمانهامان لجن آلودهاند
هفته ها در هفته ها گم میشوند
وهمها فردای مردم میشوند
فانیان وادی بی سنگری
تیغ ها مانده در آهنگری
حاصل آن ماجراها حیرت است
میوة فرهنگ جبهه عشرت است
حاصل آغازها پایان شده است
میوة فرهنگ جبهه نان شده است
شعله ها سردیم ما، سردیم ما
رخصتی، شاید که برگردیم ما
یسطرونهم رفت و ما نون ماندهایم
♫ ♫ ♫♫ ♫ ♫